رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نژادپرستی هوش

این متن کوتاه از پیر بوردیو در سال ۱۹۸۳ تحت عنوان «طبقه علیه طبقه» منتشر شده است. باید به خاطر داشت که یک نوع نژادپرستی وجود ندارد، بلکه انواع نژادپرستی‌ها وجود دارد. به اندازه‌ی گروه‌هایی که احساس نیاز می‌کنند چگونه بودنشان را توجیه کنن نژادپرستی وجود دارد. این کارکرد همیشگی نژادپرستی‌هاست. به نظرم بسیار مهم است که تحلیل‌مان را متوجه انواع ظریف‌ترو نامحسوس‌تر نژادپرستی کنیم که کم‌تر افشا می‌شوند. شاید چون کسانی که معمولا نژادپرستی را افشا می‌کنند دارای ویژگی‌هایی هستند که به این نوع از نژادپرستی گرایش دارد. از نژادپرستیِ هوش حرف می‌زنم.  نژادپرستیِ هوش نژادپرستیِ طبقه‌ی حاکم است و خود را با ویژگی‌های متمایز می‌کند که معمولا با آنچه نژادپرستی می‌نامیم متفاوت‌اند. آن‌چه معمولا نژادپرستی می‌نامیم نژادپرستی خرده‌بورژوایی است که هدف اصلی انتقاد‌های سنتی به نژادپرستی، از جمله محکم‌ترین و تند‌ترین آن‌ها، مثل انتقادات سارتر است. این نژادپرستی مختص طبقه‌ای حاکم است که بازتولیدشان تا بخشی نیاز به انتقال سرمایه‌ی فرهنگی دارد. سرمایه‌‌ی موروثی‌ای که این ویژگی را دارد که یک سرمایه‌

آخرین آرمان بزرگ

در اسپانیاست که نسلِ من یاد گرفت که می‌توان محق بود و باخت، که زور می‌تواند روانِ آدم را تخریب کند، که گاهی شجاعت بدون پاداش می‌ماند. بدون شک به این دلیل است که آدم‌های زیادی در سراسر دنیا مصیبت اسپانیا را یک تراژدی شخصی تلقی می‌کنند، آخرین آرمان بزرگشان. آلبر کامو

مانیفست سانسور شده‌ی آلبر کامو در مورد نوشتن در دوران سانسور

این روزها سخت است که بدون اینکه متهم به عجیب و غریب بودن و ماتاهاری بودن بشویم به آزادی مطبوعات اشاره کنیم، بدون اینکه سعی کنند قانع‌مان کنند که برادرزاده‌ی استالین هستیم. با قبول کردن اینکه برنده شدن در جنگ، به هیچ نحو دیگری واقعا معنا نخواهد داشت، سماجت ما برای دفاع از آزادی مطبوعات بهتر فهمیده می‌شود. مسلم است که هر آزادی‌ای مرزهای خودش را دارد. ولی این مرزها باید آزادانه به رسمیت شناخته شده باشند. در مورد موانعی که امروز در برابر آزادی اندیشه گذاشته شده‌اند، ما هر چه که توانسته‌ایم گفته‌ایم، و تا حد اشباع تمام آنچه را که بتوانیم، خواهیم گفت. به طور خاص، برای ما خیلی عجیب است، که با تحمیل سانسور، بازنشر متن‌هایی که در فرانسه چاپ شده‌اند و هدف سانسورچی‌های مرکز قرار گرفته اند، در «سوار رپوبلیکن» [که در الجزیره منتشر می‌شد -م] ممنوع باشد. اینکه یک روزنامه در این زمینه وابسته به مزاج یا مهارت یک آدم باشد بهتر از هر چیز دیگری نشان می‌دهد که به چه درجه‌ای از ناعقلی رسیده‌ایم. یکی از احکام هر فلسفه‌ای، اگر ارزش این اسم را داشته باشد، این است که هرگز در برابروضعیتی غیر قابل اجتنا

آزادسازی پاریس، بازیافتن فرانسه

« فراتر از خیال‌انگیزی صد سال یک باره‌ی سنگرها، قیام [ ِ پاریس] دارای خصلت واقعی قهرمانی است : که با هیچ بر تپانچه‌ پیروز می‌شود، با تپانچه‌ بر مسلسل دستی ، با مسلسل دستی بر مسلسل، که آشکارا بر روی تانک‌ها بطری آتش‌زا می‌اندازد. (...) کسی شک ندارد که پاریس، کمی بعد، بدونِ [گروه] مقاومت یعنی بدونِ قیام [ ِ پاریس]، بدون لشکر زرهی شماره‌ی ۲ آزاد می‌شد. هدف واقعی این نبردها بیش از آن که فتحِ دوباره‌ی شهر باشد، بازیافتن فرانسه بود. فرانسه‌ای که مخالفان ژنرال دوگل به آن باور نداشتند، چرا که فقط در قلب کسانی که برایش می‌جنگیدند وجود داشت. دانسته یا نادانسته، به خاطر این فرانسه است، و نه به خاطر هیچ چیز دیگر، که کشته‌های آزادسازی پاریس به خاک افتادند. برای بازیافتن غروری اسرارآمیز که فقدانش آن‌ها را از تاریخِ ملت جدا کرده بود. بسیاری از آن‌ها تنها یک چیز از آن غرور می‌دانستند : این که به چشمِ آن‌ها، فرانسه آن را از دست داده بود. برای برگرداندن آزادی و استقلال به آن‌ها، نیروهای متفقین کافی بودند. و این مبارزین اشتباه نکرده بودند : زیرا فرانسه خود را با تکیه بر پیروزی آن‌ها احیا نکرد، بلکه ب

امید به روایت کلاسویتس ؟

«هیچ دولتی نباید تقدیر خود را، یعنی کلِ وجودش را به نتیجه‌ی یک نبرد وابسته بداند، حتی اگر نبردی بسیار تاثیرگذار باشد. در صورتِ شکست، تولیدِ نیروهای جدید یا تضعیفِ طبیعیِ حمله در زمان، می‌تواند به تغییر اوضاع بیانجامد، یا ممکن است نیروهای خارجی از راه برسند. هیچ وقت برای نابود شدن دیر نیست، و همان گونه که کسی در حال غرق شدن است، حتی به شاخه‌ی کاهی متوسل می‌شود، در نظمِ طبیعیِ دنیای اخلاق است که یک ملت، وقتی خود را در آستانه‌ی نابودی می‌بیند، راهی را نرفته نگذارد.» کلاسویتس، «از جنگ»، ۱۸۳۲ متن به زبان فرانسه : "Aucun Etat ne doit croire son sort, c'est-à-dire toute son existence, attaché à l'issue d'une seule bataille, fût-elle des plus décisives. Dans le cas d'une défaite, la reproduction de nouvelles forces, ou l'affaiblissement naturel qu'éprouve l'attaque à la longue, peut amener un revirement dans les événements, ou bien il peut arriver des secours extérieurs. Il n'est jamais trop tard pour périr ; et de même que celui qui se noie

آنتونیو گرامشی: از بی‌تفاوت‌ها متنفرم

از بی‌تفاوت‌ها متنفرم. من هم مانند فردریش هِبِل (Friedrich Hebbel) فکر می‌کنم که «زندگی کردن، یعنی هوادار بودن». نمی‌شود که فقط «آدم‌ها» وجود داشته باشند، که با جامعه بیگانه‌اند. کسی که واقعا زندگی می‌کند، نمی‌تواند شهروند نباشد و موضع نداشته باشد. بی‌تفاوتی، بی‌ارادگی است، انگل بودن است، بزدلی است، زندگی نیست. به این دلیل است که از بی‌تفاوت‌ها متنفرم. بی‌تفاوتی، وزن مرده‌ی تاریخ است. وزنه‌ی سربی‌ای است به پای آدمِ نو‌آور، ماده‌ی ساکنی است که درخشان‌ترین شورها در آن غرق می‌شوند، مردابی است که شهرِ قدیمی را احاطه کرده و بهتر از محکم‌ترین دیوار‌ها از آن محافظت می‌کند، بهتر از سینه‌ی جنگجویان. چرا که مهاجم‌ها را در گرداب‌های لاییِ خود می‌بلعد، آن‌ها را می‌کُشد و ناامید می‌کند و گاهی آن‌ها را از اقدامِ قهرمانانه منصرف می‌کند. بی‌تفاوتی با قدرتمندی در تاریخ عمل می‌کند. منفعلانه است، اما تاثیر دارد. بی‌تفاوتی سرنوشت است، آن‌ چیزی است که نمی‌توان رویش حساب کرد، آن‌ چیزی است که برنامه‌ها را به هم می‌زند، بهترین نقشه‌ها را واژگون می‌کند، ماده ی خامی است که بر علیهِ ذکاوت طغیان می‌کند و

اسرائیل : افسانه‌ی دفاع مشروع

اسرائیل : افسانه‌ی دفاع مشروع رَشاد آنتونیوس، ۷ اوت ۲۰۱۴، روزنامه‌ی لودووار* افسانه‌ای که می‌گوید اسرائیل در موقعیتِ دفاعِ مشروع قرار دارد توسط دولتِ اسرائیل و لابیِ آن در کانادا روج داده شده است و توسط بخشی از نخبگانِ سیاسیِ کانادا و کِبِک به کار گرفته می‌شود. در حالی که این افسانه به هیچ وجه واقعیت ندارد، نه از لحاظ مناسبات حقوق بین اسرائیل و سرزمین‌های اشغالی، و نه از لحاظ مناسباتِ واقعیِ قدرت بین طرف‌های درگیر. از نظر حقوقی، اسرائیل سرزمین‌های فلسطینی‌ را تحتِ اشغالِ خود درآورده است. این موضع رسمیِ کانادا، ایالات متحده و همه‌ی امضا کنندگانِ کنوانسیونِ چهارم ژنو در ۱۹۴۹ است. وبسایتِ وزارت امور خارجه و تجارتِ بین‌المللی کانادا این را به وضوح اعلام می‌کند : «وضعیتِ سرزمین‌های اشغالی شامل کنوانسیون چهارم ژنو می‌شود، و به این ترتیب وظائف اسرائیل را به عنوان نیروی اشغال‌گر تعریف می‌کند، به خصوص در مواردی که مربوط به رفتار انسانی با ساکنان سرزمین‌های اشغالی است. همان‌طور که در قطعنامه‌های ۴۴۶ و ۴۶۵ شورای امنیت سازمان ملل ذکر شده است، مستعمره‌نشین‌های (کولونی‌های) اسرائیل در سر