« فراتر از خیالانگیزی صد سال یک بارهی سنگرها، قیام [ ِ پاریس] دارای خصلت واقعی قهرمانی است : که با هیچ بر تپانچه پیروز میشود، با تپانچه بر مسلسل دستی ، با مسلسل دستی بر مسلسل، که آشکارا بر روی تانکها بطری آتشزا میاندازد. (...) کسی شک ندارد که پاریس، کمی بعد، بدونِ [گروه] مقاومت یعنی بدونِ قیام [ ِ پاریس]، بدون لشکر زرهی شمارهی ۲ آزاد میشد. هدف واقعی این نبردها بیش از آن که فتحِ دوبارهی شهر باشد، بازیافتن فرانسه بود. فرانسهای که مخالفان ژنرال دوگل به آن باور نداشتند، چرا که فقط در قلب کسانی که برایش میجنگیدند وجود داشت. دانسته یا نادانسته، به خاطر این فرانسه است، و نه به خاطر هیچ چیز دیگر، که کشتههای آزادسازی پاریس به خاک افتادند. برای بازیافتن غروری اسرارآمیز که فقدانش آنها را از تاریخِ ملت جدا کرده بود. بسیاری از آنها تنها یک چیز از آن غرور میدانستند : این که به چشمِ آنها، فرانسه آن را از دست داده بود. برای برگرداندن آزادی و استقلال به آنها، نیروهای متفقین کافی بودند. و این مبارزین اشتباه نکرده بودند : زیرا فرانسه خود را با تکیه بر پیروزی آنها احیا نکرد، بلکه ب