آلبر کامو، منتخبی از نوشتههای خود در روزنامهی کُمبا (نام روزنامه به معنی نبرد/مبارزه است) در زمان جنگ جهانی دوم را در کتابی منتشر کرده است.
در این کتاب، این مقاله دهمین مقالهی بخش سوم (اخلاق و سیاست) است.
میتوانید متن کامل این کتاب را، به زبان فرانسه، دراینجا بیابید.
روزنامهی کمبا، ۳۰ اوت ۱۹۴۵
ما را خواهید بخشید که امروز با یک حقیقت ابتدایی شروع میکنیم : دیگر مطمئنیم که پاکسازی در فرانسه نه تنها شکست خورده است، بلکه حتی به آن توصیه هم نمیشود. اصطلاح پاکسازی، در خود به اندازهی کافی مشقتبار بود. خودِ پاکسازی دیگر نفرتانگیز شده است. فقط یک راه وجود داشت که اینگونه نشود، و آن این بود که بدون روحیهی انتقامجویی یا سهلانگاری اعمال شود. باید باور کرد که مسیر عدالتِ تنها، در میان همهمههای نفرت از یک طرف و دفاعیاتِ وجدانِ معذب از طرف دیگر، به آسانی قابل پیدا کردن نیست. به هر حال، شکستِ حاصل، کامل است.
همان بهتر که سیاست، با همهی بیخِردیش، خود را وارد ماجرا کرد. تعداد آدمهایی که فریاد اعدام کشیدند انگار که مثلا کار اجباری مجازات کمی باشد زیاده از حد بود. ولی از آن طرف هم زیاده از حد بود تعداد آدمهایی که فریادِ وحشت سردادند وقتی که میشنیدند که پاداش خبرچینی و ننگ، تحمل چند سال زندان است. در هر حال، ما ناتوانیم. و شاید امروز مطمئنترین کار این باشد که آنچه را که لازم است انجام دهیم برای این که بیعدالتیهای زیاده فاحش، هوایی را که [امروز هم] فرانسویها برای تنفس کردنش مشکل دارند مسمومتر نکند.
از یکی از این بیعدالتیهاست که امروز میخواهیم حرف بزنیم. همان دادگاهی که آلبرتینی (Albertini)، مسؤول استخدام LVF را (لژیون داوطلبهای فرانسه بر علیه بولشویسم، که تعلقات نازی داشتند -م) به ۵ سال کار اجباری محکوم کرد، رنه گِرَن (René Gérin) صلحطلب را ،که بخش ادبی [مجلهی] لُوْرْ (L'oeuvre) را در مدت جنگ به عهده داشت، به ۸ سال از همان مجازات محکوم کرده است. صلحطلبیِ مطلق، به نظر ما منطق بدی دارد، و الآن میدانیم که همیشه زمانی میرسد که دیگر قابل اجرا نیست. به این ترتیب، نمیتوانیم کارِ گِرَن را تایید کنیم که در لُوْرْ، حتی در مورد موضوعات ادبی، مطلب نوشته است.
اما، با این وجود باید نسبتها را رعایت کرد و آدمها را بر اساس آنچه که هستند قضاوت کرد. مجازات چند مقالهی ادبی، حتی در روزنامههای تحت اشغال، کار اجباری نیست. اضافه بر این، موضع گِرَن هرگز تغییر نکرده است. میتوان با نقطه نظرش موافق نبود، ولی صلحطلبی او، حداقل، نتیجهی نوعی درک از انسان است که فقط میتواند قابل احترام باشد. اگر یک جامعه، زمانی که - به دلیل نبود تعاریف یا ایدههای روشن- نمیتواند مجرمان واقعی را تنبیه کند، کسی را به زندان بفرستد که بر حسب اتفاق در کنار این صلحطلبهای جعلی قرار گرفته است که هیتلریسم را دوست داشتند و نه صلح را، خودش را قضاوت کرده است. و جامعهای که نوزایی خودش را میخواهد و ادعای آن را دارد، آیا میتواند دغدغهی اولیه شفافیت و تمایز را نداشته باشد؟
در این کتاب، این مقاله دهمین مقالهی بخش سوم (اخلاق و سیاست) است.
میتوانید متن کامل این کتاب را، به زبان فرانسه، دراینجا بیابید.
روزنامهی کمبا، ۳۰ اوت ۱۹۴۵
ما را خواهید بخشید که امروز با یک حقیقت ابتدایی شروع میکنیم : دیگر مطمئنیم که پاکسازی در فرانسه نه تنها شکست خورده است، بلکه حتی به آن توصیه هم نمیشود. اصطلاح پاکسازی، در خود به اندازهی کافی مشقتبار بود. خودِ پاکسازی دیگر نفرتانگیز شده است. فقط یک راه وجود داشت که اینگونه نشود، و آن این بود که بدون روحیهی انتقامجویی یا سهلانگاری اعمال شود. باید باور کرد که مسیر عدالتِ تنها، در میان همهمههای نفرت از یک طرف و دفاعیاتِ وجدانِ معذب از طرف دیگر، به آسانی قابل پیدا کردن نیست. به هر حال، شکستِ حاصل، کامل است.
همان بهتر که سیاست، با همهی بیخِردیش، خود را وارد ماجرا کرد. تعداد آدمهایی که فریاد اعدام کشیدند انگار که مثلا کار اجباری مجازات کمی باشد زیاده از حد بود. ولی از آن طرف هم زیاده از حد بود تعداد آدمهایی که فریادِ وحشت سردادند وقتی که میشنیدند که پاداش خبرچینی و ننگ، تحمل چند سال زندان است. در هر حال، ما ناتوانیم. و شاید امروز مطمئنترین کار این باشد که آنچه را که لازم است انجام دهیم برای این که بیعدالتیهای زیاده فاحش، هوایی را که [امروز هم] فرانسویها برای تنفس کردنش مشکل دارند مسمومتر نکند.
از یکی از این بیعدالتیهاست که امروز میخواهیم حرف بزنیم. همان دادگاهی که آلبرتینی (Albertini)، مسؤول استخدام LVF را (لژیون داوطلبهای فرانسه بر علیه بولشویسم، که تعلقات نازی داشتند -م) به ۵ سال کار اجباری محکوم کرد، رنه گِرَن (René Gérin) صلحطلب را ،که بخش ادبی [مجلهی] لُوْرْ (L'oeuvre) را در مدت جنگ به عهده داشت، به ۸ سال از همان مجازات محکوم کرده است. صلحطلبیِ مطلق، به نظر ما منطق بدی دارد، و الآن میدانیم که همیشه زمانی میرسد که دیگر قابل اجرا نیست. به این ترتیب، نمیتوانیم کارِ گِرَن را تایید کنیم که در لُوْرْ، حتی در مورد موضوعات ادبی، مطلب نوشته است.
اما، با این وجود باید نسبتها را رعایت کرد و آدمها را بر اساس آنچه که هستند قضاوت کرد. مجازات چند مقالهی ادبی، حتی در روزنامههای تحت اشغال، کار اجباری نیست. اضافه بر این، موضع گِرَن هرگز تغییر نکرده است. میتوان با نقطه نظرش موافق نبود، ولی صلحطلبی او، حداقل، نتیجهی نوعی درک از انسان است که فقط میتواند قابل احترام باشد. اگر یک جامعه، زمانی که - به دلیل نبود تعاریف یا ایدههای روشن- نمیتواند مجرمان واقعی را تنبیه کند، کسی را به زندان بفرستد که بر حسب اتفاق در کنار این صلحطلبهای جعلی قرار گرفته است که هیتلریسم را دوست داشتند و نه صلح را، خودش را قضاوت کرده است. و جامعهای که نوزایی خودش را میخواهد و ادعای آن را دارد، آیا میتواند دغدغهی اولیه شفافیت و تمایز را نداشته باشد؟
گِرَن کسی را لو نداده است و در هیچ یک از اقدامات دشمن شرکت نکرده است. اگر اینگونه قضاوت شده است که همکاریش با [مجلهی] لُوْرْ مستحق مجازات است، میبایست مجازات شود، ولی میبایست مجازات را متناسب با خلاف در نظر گرفت. با این حد از اغراق، این مجازات هیچ چیز را درمان نمیکند. فقط این شک را ایجاد میکند که چنین قضاوتی، قضاوتِ ملت نیست، بلکه قضاوت یک طبقه است. مردی را تخقیر میکند بدون آنکه برای کسی نفعی داشته باشد. و به ضررِ همگان، از [نوعی] سیاسیت، سلب اعتبار میکند.
این محاکمه، در هر حال، نیاز به بازبینی دارد. نه فقط برای اینکه مردی را از رنجهایی بیتناسب با اشتباهاتش نجات دهد، بلکه برای آنکه از دستگاه عدالت محافظت شود و، حداقل در یک مورد، قابل احترام گردد. با وجود اینکه رنه گرن در اردوی متفاوتی از ما بود، به نظرمان میآید که در این مورد، همهی افکار [وابسته به] مقاومت باید با ما باشند برای اینکه به یقین بتوانیم آنچه را که هنوز در این زمینه قابل نجات دادن است، نجات دهیم.
منظور از مقاومت، گروههای مختلفی هستند که در زمان جنگ جهانی دوم، به خصوص در زمان اشغال فرانسه، بر علیه نازیها و حکومت ویشی مبارزه میکردند.
نظرات
ارسال یک نظر